یادداشت سردبیر، شماره ١٨٢
دمکراسی و تروریسم
سیاوش دانشور
تروریسم اسلامی در شکل عریان آن خود را به سوئد رساند. میگویم عریان، چرا که طی سالهای طولانی در مساجد و مراکز علنی و مخفی محل تجمع اسلامیون، خشونت علیه "غیر مسلمانان" و مشخصا زنان و کودکان تشویق شده و قربانیان متعددی بجا گذاشته است. قربانیان قتلهای ناموسی، تهدید و آزار زنان، بردن دختران به کشورهای دیگر و قتل یا مثله کردن آنان، متکی بر تبلیغات ضد زن اسلامی و عقاید واپسگرای مردسالار بوده است. تهدید به قتل مخالفین سیاسی، ضد دین ها، و کسانی که اسلام را مورد انتقاد قرار داده اند، ترورهائی که جمهوری اسلامی سازمان داده است، و تهدید روزمره دختران و زنان برای اجرای قوانین اسلامی ظاهرا از موضع دمکراسی غربی به حساب تروریسم اسلامی گذاشته نمیشود. این کلکسیون ارتجاع اسلامی تنها عملیات انتحاری را کم داشت که آن هم اضافه شد. میگویند اولین بار است که چنین عملیاتهائی در سوئد صورت میگیرد. به یک معنی راست میگویند. تروریسم عریان اسلامی به سبک ترورهای انتحاری در عراق و افغانستان اولین بار است که در سوئد در آستانه سال نو خود را به مردم بیدفاع و بیخبر از همه جا تحمیل میکند.
روز شنبه 11 دسامبر حوالی عصر در مرکز شهر استکهلم و در یکی از شلوغ ترین مراکز خرید ابتدا اتومبیلی منفجر شد. دقایقی بعد مردی (تیمور عبدالوهاب) که به گفته شاهدان چیزهائی به زبان عربی میگفت خود را وسط مردم منفجر کرد. این انفجارها یک کشته و دو زخمی بر جای گذاشت. خوشبختانه بمبهای دست سازی که عبدالوهاب به خود وصل کرده بود بجز یکی از آنها که منجر به کشته شدن خود او شد عمل نمیکنند و گرنه دستکم دهها کشته و صدها زخمی بجا میگذاشت. تیمور عبدالوهاب متولد عراق و شهروند سوئد بود. بنا به اطلاعات پلیس امنیتی که در اختیار رسانه ها قرار گرفته است او 18 سال پیش از عراق به سوئد مهاجرت کرده و ده سال پیش به بریتانیا میرود و در دانشگاهی در لوتون درس خوانده است. روزنامه های روز سه شنبه نوشتند که او همکار گروه بن لادن بوده است و تحقیقات برای پیدا کردن همدستانش ادامه دارد. قبل از این انفجارها فرد ناشناسی طی یک ایمیل به خبرگزاری سوئد و پلیس امنیتی تهدید میکند که "سوئد به خاطر اعزام نیرو به افغانستان و تحقیر مسلمانان تنبیه خواهد شد"!
"مری کریسمس"!
این عملیات بدون تردید حلقه ای از نقشه وسیع تر تروریسم اسلامی در کشورهای اروپای مرکزی است. بدون تردید پلیس امنیتی سوئد و اروپا بدنبال این عملیات فعالیتهای ویژه ای را برای شناسائی تهدیدهای بالقوه انجام و کنترلهای فوق برنامه را اعمال خواهند کرد. اما همه اینها صرفا یک واکنش است که سطحی از آن قبل از این عملیات وجود داشته است. نکته اساسی اینست که تروریسم اسلامی در موقعیت کریسمس و سال نو میخواست "هدیه ای" به سیاست اروپائی بدهد. میخواست تلی از جنازه لت و پار شده کودکان معصوم و زنان و مردان بیخبر از جنگ و سیاست و منافع دولتها بجا بگذارد. میخواست سیاست ارتجاعی "خون در مقابل خون" و قصاص اسلامی را در خیابانهای استکهلم اجرا کند و سال نو را به کام مردم بیگناه و سیویل زهرمار کند. برای آنها همه جا میدان جنگ است. از خیابان و دیسکو و مرکز خرید تا اتوبوس و خانه و مسجد و کوه های تورابورا. از نظر آنها اگر ناتو جنایت میکند تاوانش را باید کارگر و شهروند سوئدی و انگلیسی و فرانسوی بپردازد. تروریسم اسلامی میخواست اعلام کند خروج ارتش آمریکا از عراق مقدمه خروج همه نیروهای نظامی کشورها از افغانستان است و مادام که اینکار صورت نگرفته است شهروندان و کودکان در هر کشوری که در افغانستان و عراق نیروی نظامی دارد تاوانش را پس میدهند.
شکست یک سیاست
اما این همه ماجرا نیست. سیاست دولت سوئد و انگلستان و بیشتر دولتهای اروپائی مبنی بر "تقویت اسلام میانه رو در مقابل اسلام تندرو" تا همین امروز قربانیان زیادی بجا گذاشته است. راهی که به تروریسم و انتحار رسیده است قبلتر قربانیانش مهاجرین بوده اند. زمانی که تحت پرچم ارتجاعی مولتی کالچرالیسم روشنفکر مرتجع اروپائی به اسلام سیاسی میدان میداد و دولتها برایشان کرور کرور هزینه مسجد و منبر میدادند، در کامیونتی های مهاجرین جنایت بیداد میکرد. کودکان و دختران و زنان قربانیان صف مقدم بودند. بیحقوقی و آپارتاید فکری و فرهنگی مجاز بود چون قربانیانش هنوز "غیر اروپائی" و "اقلیت" ها بودند. تنها وقتی جامعه موقتا شوک میشد که فادیمه شاهیندال ها قربانی میشدند و در مدارس اسلامی سوئد کودکان شکنجه و شدیدا تنبیه میشدند. اینها تحمل میشد چون به اسلامیها امتیاز میداد تا برج و باروی خود را داشته باشند و دایره عملیات هایشان را به مردم "سوئدی الاصل" تسری ندهند. اما هشدارهای زیادی که داده شد؛ اینکه این سیاست راه را برای تروریسم هموار میکند، اینکه این سیاست به خارجی ستیزی راست افراطی میدان میدهد، شنیده نشد. و اکنون این سیاست نه تنها "امنیت" را در کشورهائی مانند سوئد و انگلستان فراهم نکرده است بلکه افسار اسلامیون تروریست را از یکسو و نژادپرستان را از سوی دیگر رها کرده است و زمینه را برای تعرض راست افراطی و تشدید تبلیغات راسیستی هموار کرده است. اگرچه باید عمیقا خوشحال بود که این عملیات تلفات جانی از مردم بیگناه نگرفت اما نباید فراموش کرد که نفس این عملیات اعلام شکست سیاست سنتی سوئد در قبال جریانات اسلامی بود و پیامدهای سیاسی دست راستی آن نیز در راه است.
بیراهه فاندمنتالیسم
تحلیلهای سیاسی بدنبال این واقعه ادامه همان خطی است که تاکنون در قبال اسلام سیاسی حاکم بوده است. تیمور عبدالوهاب فورا در کاتاگوری "فاندمنتالیست ها" و "اسلامیون افراطی" جای میگیرد تا حساب "اسلام میانه رو" جدا شود. از قول مسئولین مسجد در انگلستان اعلام میشود که او را از مسجد بیرون کرده اند چون زیادی "رادیکال و اکستریم" بوده است! وقتی جناب تونی بلر جنایتکار جنگی در عراق پروژه تربیت "اسلام میانه رو" با هزینه نجومی از جیب کارگر انگلیسی دارد و این خط اصلی در اروپای غربی در قبال اسلام سیاسی است، باید هم با این تحلیل دمکراسی پشت "اسلام میانه رو" سنگر بگیرد تا بزعم خود هم مقابل تروریستهای فاندمنتالیست بایستد و هم جلوی راستهای افراطی نژادپرست را بگیرد! اما این سیاست در کل اروپا خود یک عامل رشد راست افراطی و ورود آنها به پارلمانها بوده است. اشتباه است که عروج و رشد راست افراطی فاشیست را صرفا با بحران سرمایه داری و شکست نئوکنسرواتیسم توضیح داد. هنوز از بحران جهانی سرمایه داری خبری نبود که فاشیستها و حتی محافظه کاران و قدیم لیبرالها با پرچم ضد خارجی رای جمع میکردند و سوسیال دمکراسی و چپ جبون نیز با تئوری "اسلاموفوبی" همنوائی میکرد. آنها برای اینکه مخالفت خود را با راست افراطی فاشیست اعلام کنند اسلامیون را در سیستم آپارتاید پست مدرنیستی خود قاچاق کردند و مخالفین این راسیسم وارونه را به "اسلاموفوبی" متهم کردند. نفهمیدند که وقتی به اسلام سیاسی هویت و رسمیت میدهند، وقتی شهروندان را براساس محل تولدشان "اسلامی و مسلمان" سرشماری میکنند و چهار آخوند احمق و عقبمانده و ضد زن را "نماینده" آنها جا میزنند، در پستوهای مساجد مار در آستین میپرورانند و تیمور عبدالوهاب ها پرورش میدهند. هنوز هم نفهمیدند و به این چهارچوب ارتجاعی ادامه میدهند. تقسیم اسلام سیاسی به میانه رو و فاندمنتال یک بیراهه است. سیاستی است که تلاش میکند با جذب بخش میانه رو بخش فاندمنتال را کنترل کند. ظاهرا منطقی در این تز هست. واقعیت اما اینست وقتی مهر ارتجاعی "اقلیت" مسلمان و مذهبی و قومی بر بخشی از شهروندان الصاق شد، وقتی عامدانه و آگاهانه بخشی از شهروندان را در شبه گتوها در اختیار تجار مذهب قرار دادند، وقتی ورود آنان را به جامعه و بازار کار و مناسبات اجتماعی سد کردند، تنها راه را برای رشد جریانات اسلامی و مرتجعین خودگمارده متفرقه باز میکنند و در این میان افراد عاصی و به بن بست رسیده سرباز جنبش اسلامی میشوند و نتایج مخرب خود را ببار می آورد. بر اساس همین سیاست است که با هر عملیات تروریستی ابتدا این "رهبران و نمایندگان" خودگمارده و آخوندهای مرتجع هستند که از موضع "اسلام میانه رو و صلح جو" اعلام برائت میکنند. رسانه های سوئد فورا گزارش دادند که بدنبال این انفجارها "گروهی از مسلمانان ساکن سوئد در تظاهراتهائی در اعتراض به این بمب گذاریها و حمایت از صلح شرکت کردند".
دمکراسی و تروریسم
بستر اصلی دمکراسی امروز خود مبتنی بر تروریسم است: تروریسم دولتی. دولتهای آمریکا، بریتانیا، اسرائیل، ناتو و کشورهای هم پیمان تحت عناوین مختلف راسا تروریسم را اعمال میکنند و به رشد تروریسم اسلامی کمک میکنند. در خود جامعه غربی و محافل آکادمیک رسما و طی سالها با تئوری "جامعه چند فرهنگی" عملا شهروندان را تکه پاره کرده اند و به نهادینه کردن راسیسم در قلمرو سیاسی و اداری خدمت میکنند. در سطح قوانین بویژه قانون مهاجرت و قضا و حقوق فردی و اجتماعی عملا تبعیض وجود دارد. در کنار این سیاستهای راست و ضد انسانی به جریانات اسلامی پر و بال میدهند و شبه واتیکان اسلامی برایشان ساخته اند. منشا تروریسم و زمینه رشد آنرا را باید در مجموعه این سیاستها دید و نه عقاید ارتجاعی و عهد حجری چند آخوند "فاندمنتالیست"! مادام که این سیاستها ادامه دارد تروریسم وجود دارد و بازتولید میشود. کنترل شدید پلیسی و امنیتی شاید موقتا به محدود کردن عملیات تروریستی کمک کند اما نه قادر به ریشه کن کردن آنست و نه متضمن امنیت و آرامش شهروندان. اولین پیامد عملیات تروریستی اعمال فشار به مهاجرین به طرق مختلف، بالا رفتن کنترلهای پلیسی، تغییر ذهنیت بخش ناآگاه جامعه نسبت به شهروندان با پیشینه غیر اروپائی، و مهمتر زمینه پیدا کردن تبلیغات راسیستی علیه مردم منتسب به مسلمان و رشد جریانات راست افراطی و سیاستهای ضد خارجی بطور کلی است. بخش مهمی از این سیاستها ظاهرا توجیه امنیتی دارد اما فشار آنرا مهاجرین متحمل میشوند. بویژه در متن بحران اقتصادی سرمایه داری امروز کل طیف راست از این وضعیت بهره میبرد و حساسیت متوسط دولتها در ایندوره کمتر از هر زمانی است.
راه حل کدامست؟
1- یک راه حل واقعی علیه تروریسم اسلامی و همینطور تقابل با تحرک نژادپرستان که تقابل با تروریسم را به تقابل با "مسلمانان" ارتقا میدهد، بدوا پایان دادن به سیاستهائی است که با اسلام سیاسی مماشات میکند. اسلام سیاسی یک جنبش واحد است که مانند هر جنبش سیاسی جناح های مختلفی دارد اما اهداف و سیاستهای آن یکی است. سیاست تقویت اسلام پرو غربی سیاستی ورشکسته و خونین و ضد اجتماعی و ضد حقوق جهانشمول است و تاکنون تنها به تقویت اسلام سیاسی منجر شده است.
2- در جوامع غربی باید دست جریانات اسلامی از سر مردم کوتاه شود. کمکهای مالی بیدریغ برای ساختن مساجد و مراکز سربازگیری اسلامی قطع شود. این سیاست تنها مهاجرین را محکوم به زندگی در حاشیه جامعه میکند و منشا انواع تبعیض ها و اعمال فشارها بویژه به زنان و کودکان در محیطهای اسلامی است. هزینه های نجومی که صرف جریانات اسلامی میشود را باید در خدمت پروژه هائی که امر برابری شهروندان را تامین میکند صرف نمود.
3- راه تقابل با هر نوع تحرک و سو استفاده راسیستی و فاشیستی از تحرک تروریسم اسلامی، نه میدان دادن به "مسلمانان میانه رو" بلکه تاکید سیاسی و داشتن پلاتفرم عملی برای جذب و انتگره کردن مهاجرین در جامعه و برسمیت شناختن حقوق برابر برای همگان است. یک جامعه نمیتواند چند قانون در قبال شهروندانش داشته باشد. هر نوع امتیاز به جریانات اسلامی از جمله قوانین شریعه و غیره باید اکیدا ممنوع باشد. یک قانون برای همه شهروندان باید مبنای حرکت هر دولتی باشد که ادعای تقابل با تروریسم اسلامی و نژادپرستی را دارد. باید هر نوع تبعیض در بازار کار و در قلمرو قضا ممنوع و جرم محسوب شود.
4- بجای حمایت از جریانات اسلامی باید حمایت از زنان و کودکان در محیطهای اسلامی را بفوریت در دستور گذاشت و به تقابل جدی با فعال مایشائی این جریانات مرتجع پرداخت. هر گونه اعمال فشار جریانات اسلامی به زنان و کودکان در خانواده های اسلامی باید با سد قانون و اصل برابری حقوقی شهروندان مواجه شود. باید به آپارتاید فکری و فرهنگی و سیاستها و قوانین منتج از آن پایان داد.
5- بعنوان گام عملی و فوری باید حجاب کودکان ممنوع شود. برقع در تمامیت آن و در کلیه اماکن عمومی ممنوع شود. در مراکز اداری و آموزشی حمل سمبلهای مذهبی ممنوع شود و بر اصل نظام آموزشی و سیاسی و اداری سکولار در تمام سطوح تاکید و چهارچوبهای آن اجرا شود.
تروریسم محصول معادلات سیاسی دنیای امروز است و تروریسم اسلامی یک طرف جدال تروریستی است. برای نفی تروریسم باید از آزادی و برابری و سکولاریسم و رفاه اجتماعی دفاع کرد و با بمیدان آمدن بشریتی که در تروریسم ذینفع نیست به سیاستهای تروریستی دولتی و اسلامی لگام زد. *
14 دسامبر 2010